عمومی

این وبلاگ شما دوستان را با روستای همیشه سرسبز ولیکچال واقع در دودانگه ساری ودیدنیها و کلی مطالب دیگر بیشتر آشنا می کند.

عمومی

این وبلاگ شما دوستان را با روستای همیشه سرسبز ولیکچال واقع در دودانگه ساری ودیدنیها و کلی مطالب دیگر بیشتر آشنا می کند.

برای دهکده ام ولیکچال

تمام زندگیم را دلتنگی پر کرده است...

دلتنگی از کسی که دوستش داشتم و عمیق ترین درد ها و رنجهای عالم را در رگهایم جاری کرد درد هایی که کابوس شبها و حقیقت روزهایم شد؟ دوری از تو حسرتی عمیق به قلبم آویخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهای دردناک داغ ستم پوشاند . دلتنگی برای کسی که فرصت اندکی برای خواستنش ؟ برای داشتنش داشتم.   دلتنگی از مرزهایی که دورم کشیدند و مرا وادار کردند به دست خویش از کسانی که دوستشان دارم کنده شوم در انسوی مرزها دوست داشتن گناه است ؟؟ حق من نیست || به اتش گناهی که عشق در آن سهمی داشت مرا بسوزانند رنجی انچنان زندگی مرا پر کرده است.. آنچنان دستهای مرا از پشت بسته است ... آنچنان قدمهای مرا زنجیر کرده است که نفسهایم نیز از میان زنجیر ها به درد عبور می کنند .دوست داشتن تو چنان تاوان سنگینی داشت که برای همه عمر باید آنرا بپردازم ... و من این تاوان سنگین را با جان و دل پذیرا شدم .  همه عمر .. داغ تو بر پیشانی و دلم نشسته است و مرا می سوزاند .  تو نمایش زندگی مرا چنان در هم پیچیدی که هرگز از آن بیرون نیایم. . . آنقدر دلتنگ دوریش هستم .. آنقدر دلتنگ سرنوشت خویشم .. آنقدر دل آزرده عشق تو هستم که همه هستیم را خوره بی کسی و تنهایی می جود . . .  به او نگاه می کنم ? به او که چون بهشت بر من می پیچد و پروازم می دهد . به او که  جنگل و دشت و دمنش از اندوه من می لرزند .  به او که کوههای نیرومندش ?عشقی که سالها پیش صلابتش را از من گرفتند جرعه جرعه به من می نوشاند . . . . .به او که نقطه به نقطه ان در عمق سیاهی می خندید و دنیایم را ستاره باران می کرد.  به او که باورش کردم و دل به او باختم به او که دلم می خواهد در آغوشش چشمهایم را بر هم بگذارم و هرگز ? هرگز ?هرگز به روی دنیا بازشان نکنم .  به او که تکه ای از قلب مرا با خود خواهد برد   با او که مرزهای سرنوشتم را رقم خواهد  زد؟ سالها پیش دوریش را از من رقم زده است. سراسر زندگیم را اندوهی پر کرده است که روزها و ماهها از این سال به سال دیگر آنها را با خود می کشم و میدانم که زمان ? شاید زمان ؟ داغ مرا بهبود بخشد ولی هرگز فراموش نخواهم کرد که از پشت این دیوار شیشه ای تمام مناظر دلربایش چگونه عمق وجودم را لرزاند.؟؟؟؟؟////////  

از من

در این جهان هرگز خود را با دیگری مقایسه نکن، چرا که مقایسه خود با دیگری نوعی بی احترامی به خویشتن است.

هرگز کسی نخواهد توانست قفلی بدون کلید بسازد، از این رو خداوند کسی را با مشکلی بدون راه حل مواجه نخواهد ساخت.

 حیات به روی شما می خندد وقتی شما ناراحتید، به روی شما لبخند می زند زمانی که شما خوشحالید و در برابرتان تعظیم می کند زمانی که دیگران را شاد می کنید.

 هر انسان موفقی داستانی دردناک دارد و هر داستان دردناکی پایانی موفقیت آمیز...پس درد را بپذیر و منتظر پیروزی باش.

آسان ترین کار قضاوت در مورد خطاهای دیگران است و سخت ترین کار، قضاوت در مورد اشتباهات خویش. آدمی به دنبال کفشی راحت برای آسایش پای خوش است تا فراهم کردن فرشی برای زمین.

کسی قادر نیست تا به گذشته باز گشته و آغازی اشتباه  را تغییر دهد ولی هر کسی می تواند هم اکنون آغاز کرده و پایانی پیروزمندانه را شکل دهد.

 اگرمشکلی قابل حل است دیگر نیازی به نگرانی نیست و اگر غیر قابل حل است دیگر فایده نگرانی چیست؟

 زمانی که فرصتی را از دست می دهی هرگز چشمانت را با اشک پر مکن .چرا که این اشک فرصتهای بهتر را نیز از مقابل دیدگانت پنهان خواهد کرد.

گریز از تغییر هرگز چیزی را تغییر نخواهد داد .ولی رو کردن به تغییر همه چیز را می تواند تغییر دهد.

هرگز از کسی شکوه نکن، اگر خواستار صلحی خودت را تغییر بده.

اشتباهات در آغاز تلخ اند . ولی پس از گذشت سالیان کوله باری از اشتباهات، تجربه نام گرفته و سرآغاز پیروزی ها می گردند.

وقتی شکست می خوری سرت را بالا بگیر و وقتی پیروز می شوی متواضع باش.

طلای گداخته شده تبدیل به زیور آلات می شود

و سنگ تراش خورده تبدیل به تندیس،

پس در زندگی ارزش تو به ازای رنجی است که تحمل کرده ای...

نامه ای برای او

بسم الله  الرحمن  الرحیم

(یاداشت 1381.10.18 روز  چهار شنبه  ساعت  11.40)

همواره  میخواستم  در  شکوه  باران  زلالیت  ان  را   لمس  کنم     اما  دریغا  که  باران  در  کویر  این

 نگاهم هیچ  وقت  نبارید    برایم  تمام  لحظه هایم  تابستان  خشک و  گرمی  بوده  و  هیچگاه  قطره  ابی

را  ندیدم   که  از  سقف  اسمان  بچکد   ای  کاش  اسمانیها  ما  زمینیها  را  می فهمیدند  هر  چند  می دانم

پادشاه  اسمانها  میداند  چه  وقت  و  چگونه   به  ما   زمینیها  ترحم  کند  ؟

من  نیز  مانند  دیگران  به  انتظار  می نشینم  شاید  پادشاه  خوبیها  به  نسل   خاکیان   رحمی  نماید    ومن

 نیز   دلم      شامل  اندکی   از  انهمه  صفای  پروردگارم  گردد   شاید  این  انتظار   سالها   به  درازا 

 بیانجامد  اما   میدانم   میاید

                                     و

                                            دست  مهربانش   را  بر  سرم  نوازش  می دهد

 می دانم  می اید  و امدنش  را  به  نظاره  می نشینم  ولی  گوئیا امده  بود

                           

                                                                         چون  دلم   را  شکسته  دیدم///////.

                                       

                                                                                             متن  از  فرشید